کد مطلب:225288 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:235

بیان کلمات علامه مجلسی در عقاید پاره ای کسان در مسمومیت آن حضرت
مجلسی اعلی الله درجاته در ذیل احوال حضرت رضا علیه السلام می نویسد بدان كه اصحاب امامیة اختلاف نموده اند كه آیا حضرت امام رضا علیه السلام به موت طبیعی ازین عالم طبیعت درگذشت یا به سم ستم شهید گشت و بر فرض شهادت به سم آیا مأمون آن حضرت را زهر خورانید یا دیگری مرتكب این گناه عظیم و عصیان غیر مغفور عمیم آمد و مشهورتر در میان ما جماعت شیعه ی امامیة این است كه آن حضرت را مأمون زهر خورانید و شهید گردانید و به سید علی بن طاوس و هم چنین شیخ اردبیلی علی الله منازلهما در كشف الغمه نسبت داده اند كه منكر این هستند كه مأمون آن حضرت را زهر داده باشد و رد كلام مفید را كه مأمون آن حضرت را شهید كرده است به وجوه سخیفه نموده و به خبری كه از سید بن طاوس بدو رسیده از استدلال به عدم ارتكاب مأمون به آن امر شنیع و همچنین عدم تصدیق به كلام مفید در این كه از فضل بن سهل و برادرش حسن عیب جوئی فرموده باشد با آن حال اشتغال به عبادت و اعراض از امور دنیویة و توجه تامه به امور اخرویه چنان كه به هر دو مطلب طی فصول سابق این كتاب اشارت رفته است.

و همچنین می گوید نصیحت آن حضرت به مأمون و اشارت فرمودن بدو به آنچه به دین او فایدت می رساند موجب آن نخواهد شد كه سبب قتل آن حضرت گردد و مأمون مرتكب چنان امری عظیم شود بلكه برای چاره این كار همان قدر كافی بود كه مأمون مانع شود كه آن حضرت نزد او بیاید تا این كه آن حضرت را از موعظت و نصیحت بازدارد و نیز ما را معلوم نیفتاده است كه غرس ابر مسمومه در انگور سبب مسمومیت انگور می شود و لا یشهده القیاس ابطی و الله تعالی اعلم بحال الجمیع و الیه المصیر و عندالله یجتمع الخصوم انتهی كلامه».

مجلسی می فرماید و هن این كلام و سستی این بیان پوشیده نیست چه اگر آن حضرت درباره ی دو پسر سهل نزد مأمون فرمایشی یا از معایب اعمال ایشان اظهاری



[ صفحه 203]



فرموده باشد برای كار دنیا نبوده است تا بگوئیم اشتغال به عبادت خدای تعالی آن حضرت را از توجه به این امور شاغل بود بلكه چون این كار امر به معروف و نهی از منكر و رفع ظلم از مسلمان مهما امكن وجوب داشت و فساد خلافت مأمون نیز آن حضرت را از این كار و اصلاح امور مسلمانان مانع نمی گشت چنان كه امیرالمؤمنین علیه السلام ارشاد كسانی را كه غاصب خلافت بودند به آنچه اسباب اصلاح حال مسلمانان بود در غزوات و غیرها مانع بطلان خلافت آنان نمی گشت و از این كه بگذریم پر ظاهر است كه نصیحت مردمان شقی و موعظت نمودن به ایشان در محضر مردمان مخصوصا نصیحت فرمودن به كسانی كه مدعی فضل و خلافت هستند از جمله چیزهائی است كه دیگ حسد و كانون حقد و غیظ ایشان را بجوش و خروش می آورد و بعلاوه این كه مأمون آغاز كارش مبتنی بر حیلت و خدیعت بود تا آتش فتنه كه از خروج اشراف و سادات علویین در اطراف و اكناف ممالك برخاسته بود به ولیعهدی آن حضرت فرونشاند و چون در كار خود مستقر و مستقل گردید كید و كین خود را ظاهر ساخت پس حق و صحیح همان است كه شیخ صدوق و مفید و اجله ی اصحاب ما علیهم الرحمة اختیار كرده اند كه آن حضرت را مأمون زهر بداد و شهید درگذشت صلوات الله و سلامه علیه و علی آبائه و ابناء الطاهرین.

راقم حروف گوید ازین پیش در طی احوال آن حضرت از زمان حركت از مدینه ی طیبة تا شهادت در این مسئله در مقامات عدیده مناسبه بیانات كافیه شد و دلایل حقد و كین و اسباب حسد مأمون و وزیر او و بعضی امرای پیشگاه او و جوش و خروش بنی عباس و مكاتیب و ایرادات ایشان و مخالفت ایشان با مأمون و بیعت با ابراهیم بن مهدی و مخالفت با مأمون و معاندت علمای عصر با آن حضرت و غیرها كه همه اسباب ازدیاد خشم و كین خصوصا حسد او از بروز فضایل و كرامات آن حضرت و قوت عقاید مردم در حق آن حضرت و اعراض ایشان از مأمون و توهین او در انظار و توقیر آن حضرت در قلوب می گردید مذكور شد و این معنی بدیهی است كه صفت رشك و حسد در اشخاص عالم فاضل كه به مزایای علوم و قوت قوای روحانی امتیاز



[ صفحه 204]



و به علو طبع و بلند طلبی و بی انبازی و امتیاز تام و ارتفاع مقام و تفوق و تحكم بر ابنای جنس و كمال غرور و عدم اعتنای به مردمان اختصاص دارند از سایر طبقات بیشتر حاصل می شود و به واسطه ی این صفت مرتكب معاصی كبیره می شوند و غالبا اسباب خرابی آخرت خود را به دست خود فراهم می آورند و در این كه مأمون در میان خلفای بنی عباس به فضل و علم و هوش و فراست نامدار بوده است جای سخن نیست و غرور و كبر و خیلای مقام خلافت و نكرای خلفا و سلاطین كثیر الاقتدار كه موجب قتل پیغمبران خدای و اولیای خدای حتی دعوی خدائی گردیده و به واسطه ی همین مایه حسد فرزند آدم برادرش را كشته است محتاج به شرح و بیان نیست و در امر شهادت حضرت رضا علیه السلام مسموما نیز نمی شاید محل تردید قرار داد چه اخبار شهادت حضرات ائمه هدا حتی رسول خدا بسیار است چنان كه پیغمبر صلی الله علیه و آله را جهودیة مسموم گردانید و علی مرتضی را ابن ملجم با تیغ زهر آلود شهید ساخت و امام حسن را به دسیسه ی معویه مسموم ساختند و خود فرموده هیچ یك از ما نیست الا این كه مسموم و شهید گردد و سیدالشهداء را تیر سه شعبه زهر آلود حرمله كارگر شد و امام زین العابدین را هشام بن عبدالملك زهر خورانید و حضرت باقر را ابراهیم بن ولید والی مدینه و به قولی هشام مسموم نمود و حضرت صادق را منصور عباسی مسموم نمود و حضرت كاظم را هارون الرشید در زندان مسموم ساخت و حضرت رضا علیه السلام را به طوری كه مذكور شد مأمون رشته ی باریكی را به زهر آلوده به سوزن در میان دانه های انگور كشیده با آن حضرت مشغول انگور خوردن شد و خوشه ی مسموم را در دست گرفته از آن طرف كه صحیح بود خود بخورد و از آن طرف كه مسموم بود به آن حضرت خورانید و امام محمد تقی را معتصم عباسی یا ام الفضل زوجه آن حضرت مسموم نمودند و حضرت امام علی النقی را یكی از خلفا به تحریك والی مدینه احضار و مسموم ساخت و امام حسن عسكری را معتمد خلیفه یا خلیفه ی دیگر مسموم نمود و پشیمان شد و سود نداشت و حضرت حجةالله تعالی فی الارضین صلوات الله علیهم اجمعین را در پایان كار ضربت زنی ملیحه نام ریشدار شهید گرداند.



[ صفحه 205]



پس معلوم شد كه شهادت به زهر چون شدت و زحمتش بیشتر و اجر و ثوابش از اقسام شهادت فزون تر است یكی از خصایص حضرت ختمی مرتبت و اوصیای آن حضرت است و با این جمله اخبار راه انكار ندارد و حضرت امام رضا علیه السلام بی شك و ریب به فیض شهادت فایز و به آباء و اجداد گرام علیهم السلام تأسی فرموده است چنان كه اشعار شعرا و مرائی ایشان و دیگران علاوه بر اخبار كثیره و علم شدن مرقد مطهر و محمد منورش به مشهد مقدس بر این معنی گواهی می دهد و امیر اعظم ابوفراس در ذیل قصیده ی میمیة مشهوره می گوید:



باؤ ابقتل الرضا من بعد بیعته

و ابصروا بعض یوم رشدهم و عموا



یعنی بنی عباس چون با حضرت امام رضا علیه السلام به خلافت و ولایت عهد بیعت كردند به رشد و رشاد خود بینا شدند و چون در اندك فرصتی سر از حق برتافتند و او را شهید ساختند «خرجوا من الظلمات الی النور ببیعته و خرجوا من النور الی الظلمات بقتله» و نیز می فرماید:



یا عصبة شقیت من بعد ما سعدت

و معشرا هلكوا من بعد ما سلموا



این شعر مؤید شعر سابق و قریب المضمون است اما تصریح كردن به این كه حتما باید قاتل را بدانیم كیست یا حكم صریح نمائیم كه بدون تردید فلان شخص قاتل است یا نیست از لوازم مذهبیة و واجبات دینیة نیست كه ترك این علم با عدم تشخیص قاتل از معاصی كبیره خواهد بود از آنجا كه چون نسبت شهادت حضرات ائمه ی هدی علیهم السلام را به خلفای بنی امیة و بنی عباس می دهند و صفت حسد و نفاق و شقاق در میان مردم خصوصا اقوام و اقارب و مخصوصا سلاطین و ارباب مناصب عالیه موجب ارتكاب همه نوع معصیتی شده است و بروز و ظهور آن در خلفای بنی عباس كه عظمت خلافت و سلطنت ایشان به درجه ی كمال رسید بیشتر شده است و آباء مأمون به این صفت و این اعمال ذمیمه موصوف و مشهور شده اند لذا از آنجا كه مأمون نیز از اولاد و احفاد ایشان و در كار قوت سلطنت و اقتدار خود سخت بنیاد بوده است و می توان گفت:



ورث الشقاوة صاغرا عن ساغر

موصولة الالحاد بالالحاد





[ صفحه 206]



اسباب شهادت آن حضرت و مسموم ساختن او راوی فراهم كرده است تا از ردیف ایشان بیرون نباشد و از آنجا كه پاره ای اقدامات او در كار حضرت و تفویض ولایت عهد و مراعات توقیر و احترامات و آن اظهار اندوه و ناله و زاری بر وفات آن حضرت ظاهر شده است می توان گفت حسن بن سهل به واسطه ی بغض و حسدی كه نسبت به آن حضرت داشت و قتل برادرش فضل را به واسطه ی كلمات آن حضرت با مأمون گمان می برد دسایسی برانگیخت تا اسباب شهادت آن امام والا مقام علیه السلام را فراهم ساخت و به واسطه ی ارتكاب همین معصیت بزرگ به مرض جنون مبتلا شد و می توان گفت دیگری از معاصرین مثل اولاد و بازماندگان یا دوستان جلودی و ابن مونس و علی بن ابی عمران كه مدعی آن حضرت شدند و در حضور آن حضرت به حكم مأمون به قتل رسیدند مرتكب این امر شدند یا مردمی دیگر كه ما ایشان را نمی شناسیم و از حال ایشان و كید و كین ایشان با خبر نیستیم به این امر خطیر اقدام كرده اند.

چنان كه بسیار شده است یكی از بزرگان را كشته اند و جمعی را به تهمت گرفته اند و آخر الامر قاتل كسی بوده است كه هیچ كس را در حقش گمان نمی رفته است یا سارق آن كس بوده است كه مردمانش مردی امین و متدین خوانده اند.

ابن شهرآشوب در كتاب مناقب این شعر را در پایان احوال حضرت امام موسی كاظم از قاضی مذكور می دارد:



و هارونكم اردی بغیر جریرة

نجوم تقی مثل النجوم الكواكب



و مأمونكم سم الرضا بعد بیعة

یؤد ذوی شم الجبال الرواسب



كه تصریح می نماید كه مأمون آن حضرت را زهر داده است و این شعر ازین پیش در كتاب احوال حضرت كاظم علیه السلام مسطور شده است. اما در ذیل بعضی اشعاری كه ازین بعد در مرثیه ی حضرت رضا علیه السلام مذكور خواهد شد گفته اند:



شككت فما ادری اتسقی شربة

فابكیك ام ریب الردی فیهون



و در این شعر از مسمومیت یا غیر مسمومیت اظهار تشكیك می نماید در هر صورت غصب مسند خلافت اصل قتل امام بلكه پیغمبر علیهم الصلوة و السلام سایر



[ صفحه 207]



معاصی نسبت به این عمل صغیره است و این عصیان اكبر كبایر است چه اگر مسند پیغمبر را از ولی خداوندی شرعی آن خالی نكنند این معاصی و مفاسد كبیره عظیم روی نمی كند و خلل در اركان دین یزدان نمایان نمی شود.

و این كه قتل امام از معاصی غیر مغفوره است و هیچ كرداری چاره ی این معصیت را نمی كند برای همین است كه خلل در دین و احكام شرع متین می رساند و زیان و فسادش الی یوم الدین باقی می ماند و بسی مردم را از راه هدایت می گرداند و در غوایت ابد الابدین نسلا بعد نسل دراندازد و گناه این عمل از ارتكاب آن عمل است و اشتغال ذمه ی این گروهان گروه و ضلالت ایشان بر گردن او است این است كه برای هر قتلی دیه یا قصاص دنیوی مقرر است لكن برای قاتل امام نه قصاص و نه دیه و نه توبه معین فرموده اند چه این گناه را به هیچ صوابی آمرزش نیست چنان كه حضرت سجاد با یزید پلید فرمود و مذكور داشتیم.

و از آن طرف در اخبار حضرت صادق و خود حضرت رضا علیهماالسلام وارد است كه هر كسی در مدح ما بیتی انشاد كند خداوند در پاداش آن در بهشت بیتی بدو عطا كند كه از دنیا وسیع تر باشد و ازین است كه چون عمرو بن عاص دوازده بیت در مدح حضرت امام حسن مجتبی عرض كرد امام حسن علیه السلام به دوازده هزار دینار از وی بخرید تا در بهشت حقی نداشته باشد و اگر این اشعار سابقه را مأمون در مدح اهل بیت و جلالت ایشان و فرش محبت ایشان عرض كرده باشد و در این جهان از حضرت امام رضا علیه السلام پاداش و جایزه مدیحه نیافته باشد در آن جهان جایزه خواهد داشت و قاتل امام را محققا راهی به آمرزش و بهشت نیست پس ناچار می شویم كه دیگران را بدون اطلاع قاتل بشماریم والله اعلم

و اگر مطابق خبری كه در مناقب ابن شهرآشوب وارد است كه والده ی حضرت امام علی نقی زنی بود كه او را سیده ام الفضل می خواندند و به روایت دیگر كه در فوحات القدس است كه تصریح می نماید كه ام الفضل دختر مأمون بوده است و به روایتی دیگر كه حضرت امام رضا در حال وصیت با مأمون در امر حضرت جواد علیه السلام فرموده باشد



[ صفحه 208]



او را داماد خود بگردان برویم و صحیح بشماریم و امام علی نقی را از دختر مأمون شماریم نمی توانیم مأمون را قاتل بشماریم چه امام به قاتل خود این امر را نمی فرماید و گوهر بدیع مطهر امامت را در بطن خبیثة بن خبیثی منزل نمی دهد و حال این كه جز در اصلاب شامخه و ارحام مطهره انتقال نیافته اند. پس می توان پاره ای اشعار و اخبار را بر آن حمل نمود كه چون مأمون آن حضرت را به خراسان آورده و آن حضرت در آن سفر شهید گشته است در حقیقت سبب این كار شده است و بهترین شقوق این است كه بگوئیم العلم عندالله تعالی و ازین پس انشاء الله تعالی در ذیل احوال سعادت اشتمال حضرت جواد علیه السلام نیز به پاره ای این مطالب اشارت می رود.

و در حكایتی كه از ابوحسان زیادی قاضی مدینه ی طیبة و قرض و پریشانی و سرگردانی او و سه دفعه رسول خدای صلی الله علیه و آله به خواب مأمون آمدن و خطاب كردن به مأمون به كلمه ویحك و امر فرمودن به اغاثه ی وی اگر به صدق و درستی مقرون باشد بر سعادت مندی مأمون و تبری او ازین قضیه ی هایله امام رضا علیه السلام حدیث می نماید.

چنان كه در كتاب احوال حضرت جواد علیه السلام و حكایات مأمون مذكور شود و همچنین وصیت مأمون با برادرش معتصم در هنگام وفات و سفارش در كار بنی هاشم و نیز نماز مأمون بر محمد بن جعفر صادق علیه السلام و عدم اختفای نماز بر پسر زینب بنت سلیمان و شكایت او بر علامات خوشی روایت می كند.

در شرح ابن الحدید بر نهج البلاغه مسطور است كه روزی نزد مأمون سخن از فرزندان علی علیه السلام در میان آمد مأمون گفت «خصوا بتدبیر الاخرة و حرموا تدبیر الدنیا» و این كلام جامعی است و شرح و بیان آن در كتاب احوال حضرت جواد علیه السلام در ذیل كلمات مأمون می آید و مكشوف می گردد تا چه مقدار حسن عقیدت مأمون نسبت به اولاد امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیهم دلالت دارد.

و همچنین در ذیل حال دعبل شاعر كه مأمون را كرارا هجو كرده بود و جمعی مأمون را بر قتل دعبل تحریض نمودند و مأمون اغماض همی كرد و سهل



[ صفحه 209]



همی شمرد با این كه در حق پاره ای شعراء مثل علی بن جبله و غیره كه در مدح ابی دلف و امرای مأمون مدح غلیظ نموده بودند چنان در غضب شد كه فرمان داد زبان شاعر را از قفایش بیرون كشیدند و در همان ساعت به مرد چنان می رسد كه محض این كه دعبل را مادح و شیعه ی خالص حضرت رضا علیه السلام می دانست از قتلش منصرف شد و او را عفو نمود و با این كه حكم داد تا آن اشعار را در حضورش بخواند صله بدو داد.

و نیز در روایتی كه ابن اثیر در تاریخ الكامل و اغلب مورخین عامه می نمایند می گوید متوكل خلیفه عباسی جعفر بن معتصم بن هارون با علی بن ابیطالب و اولاد طاهرین و اهل بیت طیبین آن حضرت صلوات الله علیهم در بغض و كین بود و با عم خود مأمون و پدرش معتصم و برادرش واثق سخت دشمن و كینه ور بود تا چرا در حضرت علی بن ابیطالب و اهل بیت آن حضرت علیهم السلام به ارادت و محبت بودند و با دشمنان و معاندان آن حضرت مؤانست و مجالست می ورزید چنان كه انشاء الله تعالی در جای خود مذكور شود.

و اگر مأمون قاتل حضرت امام رضا صلوات الله علیه بودی البته متوكل با آن قرب عهد و قرابت بس نزدیك و علم صحیح بهتر می دانست و دشمن عم خود نمی شد پس حكم صریح نمی توان نمود مگر بعد از دیدن یا شنیدن از مخبر صادق.

در بحار از احمد هروی در ذیل خبری طویل از حضرت امام رضا علیه السلام در نفی قول كسی كه می گفت امام حسین صلوات الله علیه را شهید نكرده اند لكن دیگری مقتول شده و به مردمان مشتبه ساخته اند مروی است كه فرمود سوگند با خدای كه حسین علیه السلام محققا شهید شد و كشته شد كسی كه از حسین بهتر بود امیرالمؤمنین و حسن بن علی علیهم السلام و هیچ یك از ما نیست مگر این كه كشته شود و به درستی كه من قسم به خدا شهید می شوم به زهر به موجب اغتیال كسی كه مرا غلیة می كشد

و این مطلب را می دانم به عهدی كه ار رسول خدای صلی الله علیه و آله و سلم معهود است و جبرئیل از جانب پروردگار عالمین عزوجل به آن حضرت خبر داده است پس در مسمومیت جای سخن نیست.



[ صفحه 210]